پنجره

ساخت وبلاگ
نمیدونم چرا، ولی این روزا خییلی نگران و استرس دارم. توی این چند روز اصلا نتونستم خواب راحتی داشته باشم.البته من بیشتر مواقع زندگیم همینطوری بودم. طوری که اطرافیانم بهم میگن تو اول استرس بودی، بعد دست پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimehshaab بازدید : 90 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:52

سال 97 که شد یه سری لیست برای خودم درآوردم که باید انجام میدادم و براشون برنامه ریزی داشتم... ولی توی همه این برنامه ها یکیش بود که برام خیییلی مهم بود و هرجور که میشد باید بهش میرسدیم چون آیندم بهش و پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimehshaab بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:52

دیدی یه وقتایی با خودت میگی دیگه این انتظار تموم میشه؟!  روز اولِ عید رو با کلی شوق و ذوق شروع میکنی، به امید اینکه بعد یکسال دوری اینبار میتونی ببینیش و دیگه هیچ اتفاقی نمیتونه جلوی دیدار شمارو بگیره پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimehshaab بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:52

یه خوابایی هست که وقتی میبینی دوست نداری بیدار شی...هفنه پیش چهارشنبه، خوابی دیدم که تا الان که دارم مینویسم یه شبِ راحت برام نذاشته!وقتی که داشتم توی اون خواب زندگی میکردم شاد ترین و خوشبخت ترین فردِ پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimehshaab بازدید : 84 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 12:52

 یه وقتایی هست که دوست نداری کسی رو ببینی.. اون موقع است که میری برای خودت و رها میشی از هرکس و همه چیز ! گوشیتو از دسترس خارج میکنی و از فضای مجازی که از هممون یه دروغگو ساخته راحت میشی.دوست داری حتی پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimehshaab بازدید : 106 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 0:22

 امروز بعد از مدتها از خونه بیرون زدم... شاید امروز که روز عشقه بیرون اومدن برای منکه تاحالا با کسی حرف نزدم کمی عجیب باشه!ولی دقیقا بخاطر همین رفتم تو یکی از کافی شاپ های معروف شهر. میخواستم عشق بازی پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimehshaab بازدید : 86 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 0:22

 پارسال همین موقع ها بود که تو بدترین شرایط ممکن زندگیم بودم و خییلی فشار روم بود تا اینکه... با کتاب ملت عشق آشنا شدم، این رمان از من آدم جدیدی ساخت آدمی که حتی اطرافیانم هم احساسش کردن. این کتاب نگا پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimehshaab بازدید : 92 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 0:22

این دلم که بیقرار میشه "شبا" از خونه میزنم بیرون، از کوچه ها و خیابونا رد میشم و تو ذهنم و قلبم فقط تویی!اونقدر راه میرم تا برسم به خیابون خاص این شهر...میشینم یه گوشه و نگاهم به پنجره طبقه پنجم دوخته پنجره...ادامه مطلب
ما را در سایت پنجره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nimehshaab بازدید : 87 تاريخ : جمعه 10 اسفند 1397 ساعت: 0:22